نقش رسانهها در کنترل جامعه (2)
« دیوید روثکوپ» مدیر اجرایی مؤسسه کیسینجر و از سرشناسان دولت کلینتون که در دانشگاه کلمبیا نیز دارای کرسی امور بینالملل است با بیان آشکار در خصوص جهانیسازی و نقش محوری فرهنگ در آن میگوید: «جهانیسازی ریشههای اقتصادی و پیامدهای سیاسی دارد، با وجود این قدرت فرهنگ را در محیط جهانی، در کانون توجه قرار میدهد» (ROTHKOP, 1971) او سپس به اقتضای موقعیت شغلی خود با توصیههایش ذهنیت دولتمردان آمریکایی را متوجه این موضوع میکند. «در عصر اطلاعات، برای سیاست خارجی ایالات متحده یک هدف اساسی وجود دارد و آن پیروزی در نبرد جریانهای اطلاعاتی جهانی است، حاکمیت بر امواج همان گونه که بریتانیای کبیر بر دریاها حاکم بود» (ROTHKOP, 1971).
او بدون پرده ادامه میدهد: «منفعت اقتصادی و سیاسی ایالات متحده است که اطمینان یابد اگر قرار باشد جهان به سوی داشتن زبان مشترک پیش رود آن زبان انگلیسی است و اگر قرار باشد ارتباطات راه دور، دارای استانداردهای ایمنی و کیفیت مشترک باشد آن، استاندارد آمریکایی است. اگر ملتهای جهان با تلویزیون، رادیو و موسیقی به هم پیوند مییابند باید از طریق برنامههای آمریکایی باشد و اگر ارزشهای مشترکی ایجاد میشود باید به نحوی باشد که آمریکاییها با آن احساس راحتی و آسایش کنند (ROTHKOP, 1997).
روثکوپ با ارایه این توصیهها به یک نتیجه عجیب میرسد و آن «صدور مدل آمریکایی فرهنگ» است. او با بهکارگیری جملاتی قوممدارانه این گونه نتیجهگیری میکند: «ایالات متحده نباید از برتری بخشیدن به ارزشهایش ابا داشته باشد. آمریکاییها برای آن که مؤدب یا سیاستمدار باشند نیازی ندارند این واقعیت را که از میان فرهنگهای تمامی ملل در طول تاریخ جهان، فرهنگ آنان متناسبترین (موزونترین)، تحملپذیرترین، دارای بیشترین اشتیاق به ارزیابی مجدد و بهبود پیوسته و بهترین الگو برای آینده است، انکار کنند. از سوی دیگر، آمریکاییها نباید در مقابل حرف کسانی همانند «لی کوانیو» رئیس جمهور سنگاپور و «ماهاتیر بن محمد» نخستوزیر مالزی تسلیم شوند که میگویند «راهی آسیایی» وجود دارد که غیرآسیاییها نباید دربارهی آن قضاوت کنند، باید گذاشت تا چنین راهی بر روند وقایع مربوط به تمام کسانی که در این بخش از جهان زندگی میکنند حاکم باشد (ROTHKOP, 1997)».
این استاد روابط بینالملل و صاحب منصب دولت آمریکا، راهبردهای لازم برای رسیدن به این اهداف را چنین بیان میکند: «آمریکاییها باید چهره خود را ارتقا دهند. استفاده از ابزارهای عصر اطلاعات برای انجام چنین کاری بیشک صلحآمیزترین و قدرتمندترین ابزار پیشرفت منافع آمریکاییها است […] ایالات متحده ترافیک جهانی اطلاعات و ایدهها را تحت سیطره خود دارد. موسیقی آمریکایی، فیلم آمریکایی، تلویزیون آمریکایی و نرمافزار آمریکایی آنقدر بارز و غالب و آنقدر عیان هستند که در هر نقطهای از زمین در دسترسند […]، ما باید ماهیت و اهمیت عمیق فضای اطلاعاتی در حال ظهور و توانایی بالقوه آن را با عنوان یک پردازشگر فرهنگی سازماندار، عامل تحکیم بخش دموکراسی، وسیله مرتبط سازنده جهانی و ارتباطگر نهایی بشناسیم» (ROTHKOP, 1997).
کندوکاو در وضعیت کنونی روابط بینالملل نشان میدهد استقلال رفتاری مجموعههای ملی تا حد زیادی کاهش یافته و در مقابل، مجموعههای فراملی رشد انکارناپذیری در عرصه جهانی پیدا کردهاند. این میدان گسترده، در عرصه فرهنگ فرایندی پیش رو دارد که به شکلگیری جامعه اطلاعاتی منجر شده است. در این حوزه، ماهوارهها، اینترنت و همچنین سازمانهای بینالمللی مانند اتحادیه بینالمللی ارتباطات راه دور و یونسکو فعالیت دارند و غولهای ارتباطی مانند چهار خبرگزاری غربی بر تصمیمگیریهای بینالمللی و ملی تأثیر میگذارند. بنابراین «دگرگونی فرهنگی» از مفاهیمی است که نشاندهنده مصونیت نداشتن فرهنگهای ضعیف و بدون پشتوانه فناورانه در برابر تأثیرپذیری از فرهنگهای جهانگستر است. وابستگی و برخورد فرهنگها از طریق بزرگراههای اطلاعاتی مشکلات فزایندهای را برای واحدهای اجتماعی در سطح دولت ـ ملت، جوامع و افراد در راه حفظ هویتشان ایجاد کرده است. البته این نکته را باید توضیح داد که این بزرگراههای اطلاعاتی خود میتوانند در مسیر آگاهیبخشی و بالا بردن فشار وجدان جهانی در هنگام وقوع آسیبهای جهانی، منطقهای و ملی مورد استفاده قرار گیرند اما مالکیت انحصاری این شبکههای فراملی، اطلاعرسانی واقعگرایانه در مورد رویدادهای بعضی از مناطق را که با صاحبان این شبکهها برخورد منافع دارند دچار تحریف کرده و با دگرگون کردن واقعیت مخاطبان را گمراه میکند.
ساموئل هانتینگتون، استاد کرسی حکومت در دانشگاه هاروارد نیز در مقاله «رویارویی تمدنها» که در سال 1993 در نشریه “FOREIGN AFFAIRS" به چاپ رسید و در مجامع مطالعاتی و روابط بینالملل انعکاس گستردهای یافت منبع اصلی برخورد در جهان جدید را دارای ماهیتی فرهنگی میداند نه اقتصادی. وی تفاوتهای موجود بین تمدنها را اساسی ذکر میکند و با اشاره به افزایش روند خودآگاهی تمدنی میگوید: «روابط بینالمللی به گونهای فزاینده به سمت غربی شدن حرکت کرده است چنان که تمدنهای غیرغربی نقش بازیگر را بر عهده دارند و روابط بین «غرب و دیگران» محور اصلی سیاستهای جهانی خواهد بود. او کانون درگیری را در آینده غرب و چند کشور اسلامی کنفوسیوسی میداند (احراری، 1380 ).
هانتینگتون با اشاره به این موارد و ذکر مثالهای گوناگونی از رشد خودآگاهی تمدنی در نقاط مختلف و شرح سرشت تمدنها، راهکارهایی را که باید سیاستمداران غرب در کوتاه مدت و بلندمدت مورد توجه قرار دهند، عرضه میکند، راهکارهایی که در حقیقت گوشهای از تفکر حاکمان کشورهای غربی است. از دید او «منافع غرب به روشنی ایجاب میکند همکاری و یگانگی بیشتری در درون تمدن خود، به ویژه بین اجزای اروپایی و آمریکای شمالی آن، به وجود آورد […]، دامنه قدرت نظامی کشورهای کنفوسیوسی ـ اسلامی را محدود کند و […] اختلافات و درگیریهای موجود بین کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی را مورد بهرهبرداری قرار دهد؛ از گروههایی که در درون تمدنهای دیگر به ارزشها و منافع غرب گرایش دارند پشتیبانی کند و آن دسته از نهادهای بینالمللی را که منعکسکننده منافع و ارزشهای غرب هستند و به آنها مشروعیت میبخشند تقویت و […] تشویق کند» (احراری، 1380 ).
آنچه در راهکارهای پیشنهادی هانتینتگتون، که بسیاری از آنها در حال حاضر عملی شده و یا در برنامهریزیهای استراتژیکی غرب مورد توجه قرار گرفته، قابل تأمل است، این نکته است که این برنامهها از چه طریقی قابل اجرا است. آیا میتوان در این مبارزه فرهنگی نقش رسانهها را نادیده گرفت؟ غرب از چه طریق میتواند بر نقاط مورد اختلاف کشورهای اسلامی ـ کنفوسیوسی دست بگذارد و بر آنها اصرار ورزد؟ آیا این کار جز از طریق تضعیف اتحادیههای منطقهای خطرناک و بیاثر کردن فرهنگ خلاق و نوآور دیگران امکانپذیر است؟
همان گونه که نظریهپردازان قدرت معتقدند، در نظام بینالمللی کنونی عناصر عمدهای که ایجادکننده مقام و موقعیت یک کشور بزرگ است عبارتند از: «استعداد و توانایی اقتصادی» همراه با «برخورداری از ابزار فناورانه و رسانهای» و ما مشاهده میکنیم که بهرهگیری از این عناصر عملاً فرصتی را برای جهان غرب به ارمغان آورده که اعضای آن توانستهاند در سطح بینالملل با اکثر کشورهای جنوب برابری کرده و به معنای واقعی بر آنها تسلط یابند چنان که در حال حاضر میبینیم «قدرت» و «حق»، بدون هیچ اختلافی در طرفی واحد قرار گرفتهاند (احراری، 1380 ).
برای شناخت عملکرد رسانههای بینالمللی و روشن شدن موضوعهای فوق باید سه سطح«ساخت»، «فرایند» و «واقعه» را مورد توجه قرار داد. به عبارتی باید به شکل نظام سرمایهداری جهانی که رسانهها را به عنوان ابزاری برای آمادهسازی بسترهای فرهنگی و فکری مصرفگرایی در کشورهای پیرامون، به کار میگیرد تکنیکهای تبلیغ و اطلاعرسانی که در این فرایند به جذب دو قشر اندیشمند و متوسط جوامع جنوب کمک میکند و «واقعهای» که در این کشورها روی داده و به آن «از خودبیگانگی فرهنگی» نام داده میشود، پرداخته میشود. در این طیف «انحطاط فرهنگی» به «انحطاط سازمان اجتماعی» و به دنبال آن «زوال نظام اقتصادی» در کشورهای جنوب منجر شد و آنها را به راندهشدگانی در نظام جهانی تبدیل کرد که سعی دارند امروز را پیروز به فردا برسانند.
بنابراین در دنیای جهانی شده، رقابت اقتصادی مبتنی بر تولید اطلاعات یک «رقابت امنیتی» محسوب میشود و تمام پیشرفتها بر فناوریهای مربوط به آن متمرکز است. این تحولات اقتصادی و ارتباطی است که تأمینکننده امنیت است. در این میان کشورهایی که در این دو زمینه ضعیف هستند روز به روز حاشیهایتر شده و وضعیت وخیمتری پیدا میکنند زیرا حضور «دولتهای رسانهای» در عرصه جهانی و تأثیر بر تصمیمگیریهای بینالمللی «روحیه خودگردانی» دولتهای ضعیف و فاقد امکانات را تحت تأثیر قرار میدهد چنان که همه دولتها سعی دارند حضور خود را در رسانهها اعلام کنند و به تعبیری «حضور در رسانهها به معنی وجود واقعی است».
بنابراین نظر، مدیران نظامهای سیاسی ـ اقتصادی قدرتمند مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه برای افزایش نفوذ و مشروعیت با بهکارگیری امکانات ارتباطیای چون چهار غول خبری آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویترز و فرانس پرس و شبکههای رادیو ـ تلویزیونی فراملی، اوضاع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای پیرامون را آن گونه که مطابق منافع خود باشد تغییر میدهند.
جریان اطلاعات از طریق شبکههای بینالمللی و جریان فرامرزی اطلاعات مشکلاتی را در زمینه مسائل اخلاقی نیز پدید آورده است. بررسیها نشان میدهد 5/83 درصد تصاویر مورد استفاده در اینترنت را صور قبیحه تشکیل میدهد. طی یک دوره یک ماهه واژه «سکس» یک میلیون بار جستوجو شده و از هر ده واژه تایپ شده برای جستوجو در اینترنت، شش واژه مربوط به مطالب هرزه بوده است. (WEHRMAN, 1995, P.19)
منبع: فصلنامه پژوهش و سنجش،شماره 37
اقتباس از: سایت بانک اندیشه
لینک مطالب مرتبط:
نقش رسانهها در كنترل جامعه (11)
رد پای سطحی نگری در رسانه ها (مطبوعات)